گاهی خسته ایم ، بیآن که دقیق بدانیم از چه.
خستگی از تکرار روزها ،
از سؤال هایی که جواب روشنی ندارند،
از دنیایی که مدام از ما میخواهد « قوی باش »،
اما کمتر می پرسد « حالت چطور است؟ »
رهایی همیشه فریاد نیست؛
گاهی فقط یک نفس عمیق است وسط شلوغی.
یک مکث کوتاه تا یادمان بیاید
ما فقط دانشجو یا یک عدد در آمارها نیستیم؛
ما دلهایی داریم که دنبال معنا می گردند.
در این مسیر، آدم اگر خودش را گم کند،
هیچ تغییر بیرونی نجاتش نمی دهد.
رهایی یعنی دوباره پیدا کردن خود،
یعنی جرئت اعتراف به ضعف ها
و امید بستن به این که میشود از نو شروع کرد.
بسیجی بودن ، قبل از هر چیز ، یک انتخاب قلبی است؛
انتخاب اینکه بی تفاوت نمانیم،
حتی وقتی مسیر سخت است
و دیده شدن تضمین شده نیست.
شاید رهایی ، یک اتفاق بزرگ نباشد؛
شاید فقط همین باشد که
با همه ی تردیدها،
باز هم سمت روشن تر ایستادن را انتخاب کنیم.